چقدر زود دیر میشود :::

دوشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۲۰ ب.ظ

گاهی...

گاهی وقتا فراموش کن کجایی، 

به کجا رسیدی و به کجا نرسیدی،

گاهی وقتا فقط زندگی کن...

یاد قولهایی که به خودت دادی نباش،

یه وقتایی شرمنده خودت نباش، 

تقصیر تو نیست

تو تلاشتو کردی اما نشد...

یه وقتایی جواب خودتو نده

هر کى پرسید: چرا اینجای زندگی گیر کردی لبخند بزن و بگو کم نذاشتم اما… نشد

یه وقتایی فقط از زنده بودنت لذت ببر...

از بودن کنار کسانی که دوستشان داری و دوستت دارن...

از طلوع خورشید از صدای آواز قمری ها

از باد

باران 

از همه چیز

 فقط لذت ببر...

ًً

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥ .......

ﻭ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﺖ ﺑﻨﻮﺵ ...

ﻣﺒﺎﺩﺍ ! ﻣﺒﺎﺩﺍ مبادا ...

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ دوست من...

پایان آدمیزاد 

نه از دست دادن معشوق است 

نه رفتن یار

نه تنهایی...

هیچکدام پایان آدمی نیست!

آدمی ان هنگام تمام میشود که خدا فراموشش کند.



نوشته شده توسط سکوت5
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

یه روز یه ترک و یه رشتی و یه اصفهانی ...!!

یه روز یه ترک بود ...

اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.

شجاع بود و نترس.

در دوران استبداد که نفس کشیدن هم جرم بود ، با کمک دیگر مبارزان ترک ، در برابر دیکتاتوری ایستاد

او برای مردم ایران ، آزادی می خواست

و در این راه ، زیست و مبارزه کرد و به تاریخ پیوست تا فرزندان این ملک ، طعم آزادی و مردمسالاری و رهایی از استبداد را بچشند.

یه روز یه رشتی بود...

اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی.

او می توانست از سبزی جنگل های شمال و از دریای آبی اش لذت ببرد و عمری را به خوشی و آرامش سپری کند

اما سرزمین اش را دوست داشت و مردمانش را

و برای همین در برابر ستم ایستاد

آنقدر که روزی سرش را از تنش جدا کردند.

یه روز یه اصفهانی بود...

اسمش حسین خرازی

وقتی عراقی ها به کشورش حمله کردند ، جانش را برداشت و با خودش برد دم توپ و گلوله و خمپاره.

کارش شد دفاع از مردم سرزمینش ، از ناموس شان و از دین شان.

آنقدر جنگید و جنگید تا در یکی از روزهای آن جنگ بزرگ ، خونش بر زمین ریخت و خودش به آسمان رفت.

یه روز یه ترک و رشتی و فارس و کرد و لر و اصفهانی و عرب و...!

تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند

و به صرافت شکستن قفل دوستی ما افتادند

و از آن پس "یه روز یه ... بود" را کردند جوک تا این ملت ، به جای حماسه های اقوام این سرزمین که به عشق همدیگر ، حتی جانشان را هم نثار کرده اند ، به "جوک ها " و "طعنه ها" و "تمسخرها" سرگرم باشند و چه قصه غم انگیزی!.

آخرین مطالب

گاهی...

دوشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۲۰ ب.ظ

گاهی وقتا فراموش کن کجایی، 

به کجا رسیدی و به کجا نرسیدی،

گاهی وقتا فقط زندگی کن...

یاد قولهایی که به خودت دادی نباش،

یه وقتایی شرمنده خودت نباش، 

تقصیر تو نیست

تو تلاشتو کردی اما نشد...

یه وقتایی جواب خودتو نده

هر کى پرسید: چرا اینجای زندگی گیر کردی لبخند بزن و بگو کم نذاشتم اما… نشد

یه وقتایی فقط از زنده بودنت لذت ببر...

از بودن کنار کسانی که دوستشان داری و دوستت دارن...

از طلوع خورشید از صدای آواز قمری ها

از باد

باران 

از همه چیز

 فقط لذت ببر...

ًً

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥ .......

ﻭ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﺖ ﺑﻨﻮﺵ ...

ﻣﺒﺎﺩﺍ ! ﻣﺒﺎﺩﺍ مبادا ...

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ دوست من...

پایان آدمیزاد 

نه از دست دادن معشوق است 

نه رفتن یار

نه تنهایی...

هیچکدام پایان آدمی نیست!

آدمی ان هنگام تمام میشود که خدا فراموشش کند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۱۶
سکوت5

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی