با کلی دل دل و چه کنم چیکار کنم سر ساعت نشستم پشت سیستم.
دلشوره داشتم؛
آنلاین بود..
تا دید آنلاین شدم
گفت سلام اومدی؟؟!!
منتظرت بودم...
و اینگونه بود که سوال جوابهای معمول برای آشنایی شروع شد...
از اون به بعد هماهنگ میکردیم و هرروز کلی باهم چت میکردیم.
روز به روز بیشتر به هم وابسته تر میشدیم.
این چت ها تا دوسال هر روز ادامه داشت...
تو خیال همدیگه رو کنار هم حس میکردیم
چه لحظاتی،چه پیام هایی...سرشار از ارادت و محبت...
اینقدر همدیگه رو خوب شناخته بودیم که زیر و بم زندگی هامون رو میدونستیم؛افراد خانواده رو به اسم میشناختیم...
دور از هم بودیم اما انگار کنار هم داشتیم زندگی میکردیم
از اتفاقات روزمره تا بازی های فوتبال ،همه و همه رو انگار کنار هم تجربه میکردیم.
بدون اینکه یکبار همدیگه از نزدیک دیده باشیم...
زندگی خیالی ما ادامه داشت...