و اگر آدم دلش بگیرد؛
دردش را به کدامین پنجره بگوید...
که دهانش پیش هر غریبه ای باز نشود؟!....
دردش را به کدامین پنجره بگوید...
که دهانش پیش هر غریبه ای باز نشود؟!....
نمی دانم..
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی،دم گرم و چموشش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد.
بدین سان بشکند؛
هر دم"سکوت"مرگبارم را...