صداش
همیشه تو ذهنت آشناترین
باقی خواهد ماند..
اما خودش...
غریبه ترین غریبه شده ...
صداش
همیشه تو ذهنت آشناترین
باقی خواهد ماند..
اما خودش...
غریبه ترین غریبه شده ...
و این چندمین سال هست
که بی خبرم از تو...
یک سال دیگر گذشت ومن
بی اختیار ،کماکان به امیدت
برایت مینوسیم...
شاید بیای و بخوانی...
ولی من هرگز نا امید نخواهم شد...
این امید نیست که مرا اینجا میکشاند
این عشق هست...
عشق
سال نو مبارکت
دوسِت دارم بی صدا:::
میدونی چقدر دوست داشتم
میدونی هنوزم دوست دارم
بدون که خیلی دلم برات تنگ شده
یعنی هنوزم میای اینجا
و این بود تقدیر من...
و شاید تاوان بازیگوشی...
و یاآزمایش...
خدایا خودت تنها پناهم هستی...
بارها به درگاهت استغفار کردم...
تو ببخش مرا...
تو...
...
بودیم و کسی پاس نمیداشت که هستیم
باشد که نباشیم بدانند که بودیم
با کلی دل دل و چه کنم چیکار کنم سر ساعت نشستم پشت سیستم.
دلشوره داشتم؛
آنلاین بود..
تا دید آنلاین شدم
گفت سلام اومدی؟؟!!
منتظرت بودم...
و اینگونه بود که سوال جوابهای معمول برای آشنایی شروع شد...
از اون به بعد هماهنگ میکردیم و هرروز کلی باهم چت میکردیم.
روز به روز بیشتر به هم وابسته تر میشدیم.
این چت ها تا دوسال هر روز ادامه داشت...
تو خیال همدیگه رو کنار هم حس میکردیم
چه لحظاتی،چه پیام هایی...سرشار از ارادت و محبت...
اینقدر همدیگه رو خوب شناخته بودیم که زیر و بم زندگی هامون رو میدونستیم؛افراد خانواده رو به اسم میشناختیم...
دور از هم بودیم اما انگار کنار هم داشتیم زندگی میکردیم
از اتفاقات روزمره تا بازی های فوتبال ،همه و همه رو انگار کنار هم تجربه میکردیم.
بدون اینکه یکبار همدیگه از نزدیک دیده باشیم...
زندگی خیالی ما ادامه داشت...
بعد از چند روز مشغله رفتم سراغ کامپیوترم
نشستم ؛وب گردی و آخرسر چک کردن ایمیل ها
دوباره همون شخص...
"یعنی اگه واجب نبود جواب سلام نمیدادی"
و اینکه...
(تاریخ و زمان داده بود بیا چت...)
بعد از چند روز کلنجار رفتن،گفتم؛بیخیال بابا
برم باز کنم ببینم کیه اصلا
چی نوشته...
نهایتش جواب نمیدم...
رفتم پشت سیستم و..
"سلام،خوبی؟"
فقط همین!!!
گفتم خدایا یعنی کیه؟!!
هرچی به آدرس ایمیل نگاه میکردم چیزی یادم نمیومد...
جواب دادم؛"فقط سلام،چون جوابش واجبه"
و دکمه ارسال....